24/02/1391

همونطور که بهت قول داده بودم رقتیم تاتر. تالار هنر برای دیدن نمایش الاغ بی دم. یک کم زود رسیدیم آخه بهم گفته بودند که ساعت 30/19 شروع می شه و ما 45/5 رسیده بودیم. حوصله نداشتم برم خونه و دوباره برگردیم. تصمیم گرفتم کمی توی ماشین باشیم. شما زحمت کشیدید و نصف بسته چاکلز رو ریختید توی ماشین. برای توجیه هم فرمودید که آخه بقیه اش رو نمی خوردم.  

خلاصه علیرغم میل باطنی ام و با کمک هم دو تایی با هم اونها رو جمع کردیم. رفتیم که بلیت بگیریم گفتند که این اجرا تموم شده و نمایش دختر انار و دده سیاه است. اونهم ساعت 15/6 خیلی خوشحال شدم که حداقل به یه چیزی رسیدیم. با هم رفتیم تو ./

اولش با محیط آشنا نبودی و ترسیدی. دده سیاه که داد می زد گوشهات رو گرفته بودی. کم کم که داستان به جاهای خوبش رسید دست می زدی و می خندیدی. خلاصه من یه چشمم به نمایش بود و یه چشمم به شما که عکس العملت رو ببینم. خیلی خوشحال بودم که شادت می بینم. خنده هات بهم امید می ده و منو فارغ از همه چیز می کنه.

عزیزم همیشه از خدا خواستم و می خوام که دلت شاد باشه و لبت خندون. و هیچوقت غصه ای به خودش اجازه نده که بره اون تو.


تاریخ : 25 اردیبهشت 1391 - 18:54 | توسط : فرزانه (مامان مانوش) | بازدید : 819 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

  • از وقتی که به دنیا اومدی مانوش خانم جلوی دوربین عکاسی بودی تا حالا . یادمه داشتیم میاوردیمت خونه نوزاد بودی که عینک آفتابی گذاشتم روی صورتت و یه عکس خوشگل هم اون لحظه داری که خیلی جالب شده . آتیش پاره انقدر خوب بلده جلوی دوربین ژست بگیره که نگو

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام