قدم زدن

20/01/1394

امشب منزل مادربزرگ بودیم به مناسبت روز مادر. بعد از برگشتن از منزل ایشون و با توجه به عالی بودن هوا خواستیم قدمی بزنیم.

در حین قدم زنی طبق معمول بدو بدو داشتیم و مسابقه. و مثل همیشه شما برنده اصلی در مسابقات بودی.

بعد از اینکه به آخر خط رسیدیم و تو برنده اعلام شدی گفتی:

"من نفر اول شدم اما به هیچ کسی امضا نمی دم ها"


تاریخ : 22 فروردین 1394 - 21:47 | توسط : فرزانه (مامان مانوش) | بازدید : 1027 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

اولین شهربازی 29/02/1391

 

عزیز دلم امروز جمعه بود که ظهر مامان جون اومده بود خونه ما و بعدش هم علی آمد. عصر با خاله فهیمه و احمدرضا و امیر و حسن و زینب و طه و علی رفتیم پارک ارم . برای اولین بار بعد از تولد شما بود که رفتیم شهر بازیش. شما دو بار تا حالا رفتی باغ وحش یکبار با خودمون و یکبار هم با مهدکودک هفته پیش.

خلاصه با احمد رضا کلی بازی کردی. کلی از وسایلش روسوار شدید که اکثرش رو می ترسیدید. هی گریه می کردید که مامان بسته. ولی خوب وسط بازی که نمی شه بازی رو قطع کرد.

جیگرم خیلی خوشحالم از اینکه بهت خوش گذشته. بیشتر از همه از استخر توپش خوشت اومده بود که ول کن نبودی و باز هم می خواستی بری. گلم امیدوارم همیشه و همه حال بهت خوش بگذره

بازی که استفاده کردی: قطار - استخر توپ - کشتی بود که کلی ترسیدید و زینب باهاتون بود ولی کلی گریه کردید - اسب پرنده که فقط بغلم بودی - قوهایی که روی آب می چرخیدند - ماشین گردان - ماشین برقی - قایق پرنده - موتور آخریش بود که دیگه هیچ کاری نمی تونستیم بکنیم و شما دو تا با چشمهای گریون اومدید پایین.

 


تاریخ : 31 اردیبهشت 1391 - 17:54 | توسط : فرزانه (مامان مانوش) | بازدید : 996 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

شروع شد

آماده باش به خودم و اونهایی که دخترهای همسن من رو دارن

من معمولا ست بيرون رفتنم و محل كارم رو هر دو روز يكبار عوض مي كنم. ديروز یعنی 26/02/1391 دقیقا وقتی مانوش خانم سه سال و یک ماهش رو تموم کرد باهاش رفتم بيرون. تيپم طوسي سفيد بود. مانوش خانم مثل ادم بزرگها دست انداخت به شال منو يه چشم نازكي به من اومد و گفت " اه اين چيه هر روز مي پوشي" بعد هم روش رو كرد به پنجره ماشين و اونور رو نگاه كرد.

شروع شد. ايراد گرفتن از لباس پوشيدن هاي مامان و تيپش و .... خدا به خير كنه.


تاریخ : 27 اردیبهشت 1391 - 19:18 | توسط : فرزانه (مامان مانوش) | بازدید : 885 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

24/02/1391

همونطور که بهت قول داده بودم رقتیم تاتر. تالار هنر برای دیدن نمایش الاغ بی دم. یک کم زود رسیدیم آخه بهم گفته بودند که ساعت 30/19 شروع می شه و ما 45/5 رسیده بودیم. حوصله نداشتم برم خونه و دوباره برگردیم. تصمیم گرفتم کمی توی ماشین باشیم. شما زحمت کشیدید و نصف بسته چاکلز رو ریختید توی ماشین. برای توجیه هم فرمودید که آخه بقیه اش رو نمی خوردم.  

خلاصه علیرغم میل باطنی ام و با کمک هم دو تایی با هم اونها رو جمع کردیم. رفتیم که بلیت بگیریم گفتند که این اجرا تموم شده و نمایش دختر انار و دده سیاه است. اونهم ساعت 15/6 خیلی خوشحال شدم که حداقل به یه چیزی رسیدیم. با هم رفتیم تو ./

اولش با محیط آشنا نبودی و ترسیدی. دده سیاه که داد می زد گوشهات رو گرفته بودی. کم کم که داستان به جاهای خوبش رسید دست می زدی و می خندیدی. خلاصه من یه چشمم به نمایش بود و یه چشمم به شما که عکس العملت رو ببینم. خیلی خوشحال بودم که شادت می بینم. خنده هات بهم امید می ده و منو فارغ از همه چیز می کنه.

عزیزم همیشه از خدا خواستم و می خوام که دلت شاد باشه و لبت خندون. و هیچوقت غصه ای به خودش اجازه نده که بره اون تو.


تاریخ : 25 اردیبهشت 1391 - 18:54 | توسط : فرزانه (مامان مانوش) | بازدید : 813 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

روز مادر

عزیزم دلم فدای اون چشمای نازت بشم من که یه دنیا حرف توش داره.

عشق من: برای هدیه روز زن و انشااله روز مادرت تصمیم گرفتم ببرمت تاتر "الاغ بی دم" فعلا رزرو کردم تا عصر ببینم چی می شه.

دیروز که داشتیم می رفتیم خونه مامان جون ازم پرسیدی که کجا داریم می ریم بعدش برگشتی بهم می گی " مامانت خیلی مهربونه ها " البته با لحن کشیده.

ای قربون مهربونیت

ضمناً نقاشی که برام کشیدی بابت روز مادر نگه داشتم که عکسش رو برات می گذارم. بهترین هدیه است که تا حالا گرفتم جیگر طلا


تاریخ : 24 اردیبهشت 1391 - 22:09 | توسط : فرزانه (مامان مانوش) | بازدید : 853 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

به وبلاگ مانوش خانم خوش آمدید

این بلاگ در روز یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ایجاد شد.

می توانید نوشته و عکس و فیلم های مربوط به کودک خود را در این بلاگ منتشر نمائید

اگر نیاز به راهنمائی دارید روی لینک های زیر کلیک کنید:

  • راهنمای انتشار مطلب در وبلاگ
  • راهنمای کم کردن حجم و اندازه عکس
  • چگونه از کودک خود فیلم بگیریم و در سایت منتشر کنیم؟
  • مرکز دانلود نرم افزارهای مورد نیاز

تاریخ : 24 اردیبهشت 1391 - 19:21 | توسط : فرزانه (مامان مانوش) | بازدید : 2120 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

اشتراکات من و مامان

من و مامان چند تا وجه مشترک داریم:

 

1- هر دو در فرودین ماه به دنیا اومدیم.

2- هر دو در روز چهارشنبه به دنیا آمدیم.

3- هر دو در سال کبیسه به دنیا اومدیم.

4- این یکی رو مامان خودش کشف کرده: تولد مامان 4 روز بعد از شروع فروردین است تولد من 4 روز قبل از اتمام فروردین است. اینم واسه خودش وجه اشتراکیه

 

 

 


تاریخ : 27 فروردین 1388 - 01:14 | توسط : فرزانه (مامان مانوش) | بازدید : 600 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید